دخترک انار فروش

دخترک انار فروش
انارارو زود فروخت
توی بازار خیال
به خیال خام خود
انارارو خوب فروخت
لذت پول انار
تو دندوناش نموند
گرمی اون بوسه ها
توی رگهاش جانمود
.
این طرف توی خیال
بابا اروم میمره
اون طرف توی خیال
مامان هم، خون میریزه
به خیال خام خود
توی این شام محال
یک نفر منتظر
ریختن خون منه
روزا تاریک میشن
شبا برفا اب میشن
همگی داس میشن
تبرمیشن
میزنن به ریشه هام
منو اروم میکشن
باید از جا پا بشم
رویا رو تموم کنم
دستی از غیب برسه
چادر رو الم کنم
دیگه اول سحر
نمازو به پا کنم
پابشم تا دم ظهر
سجده ی به پا کنم
...
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
شاعر : پلنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر